سلام دوستای گلم تعطیلات خوب بود خوش گذشت؟؟؟
به من که خوش نگذشت, گندترین عید زندگیم بود...
هنوزم اتفاقات بد تمومی نداره !!!!
من نمیخوام....
سلامعیدتون مبارکممنون که بهمون سر زذین
سلام گلکمانشالله سوختگی پات زودتر خوب بشه,خیلی درد داره نه؟اون شخصه رم بگم چی بشه هر چی بد روزگاره نسیبش بشه مگه آدمی تا چه حد میتونه عوضی باشهعزیزم با عشقت خوش باشی
چقدر دوست داشتم حرفهایم را بفهمند! چقدردوست داشتم نگاههایم را درک کنند!چقدر دلم میخواست یک نفر از من بپرسد:چرا نگاههایت اینقدر غمگین است؟چرا لبخندهایت اینقدر بی رنگ است؟چرا چشمان تو همیشه بارانی است؟اما افسوس هیچ کس نبود...همیشه من بودم و تنهایی و دفتر پر از خاطره ات.
سلام/../ خوبی شما؟
از وقتی که زبانم سرخ و سرم سبز شده است،خیلی از باد می ترسم...
سلام اهارجونم.به جااوردی؟منم دیگه هما ببخشیددیرسرزدم اخه خیلی گرفتاری داشتم عزیزم عیدتم مبارک.مطالبت مثل همیشه قشنگ بودبازم بهم سربزن عزیزم.
امشب روی نیمکت تنهایی ام می نشینم...چشم هایم پر از غوغای رها شدن است...تنها خواهش دلم حضورت است در کنار من... روی این نیمکت...نه کلامی می خواهم...نه نگاهی که مسحور کند مرا...تنها صدای آرامش بخش یک نفس کافیست...همین و بس...امشب به احترام یک احساس چشم هایم را بستم و سکوت کردم...شنیدی صدایش را ...
می بینم که ... عکسای عشقتو برداشتی!!!!
چون ترسیدم چشمش بزنی نه اینکه خوشگل ندیدی بخاطر اونه
سلام
عیدتون مبارک
ممنون که بهمون سر زذین
سلام گلکم



انشالله سوختگی پات زودتر خوب بشه,خیلی درد داره نه؟
اون شخصه رم بگم چی بشه هر چی بد روزگاره نسیبش بشه مگه آدمی تا چه حد میتونه عوضی باشه
عزیزم با عشقت خوش باشی
چقدر دوست داشتم
حرفهایم را بفهمند!
چقدردوست داشتم
نگاههایم را درک کنند!
چقدر دلم میخواست
یک نفر از من بپرسد:
چرا نگاههایت
اینقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت
اینقدر بی رنگ است؟
چرا چشمان تو
همیشه بارانی است؟
اما افسوس هیچ کس نبود...
همیشه من بودم و تنهایی و دفتر پر از خاطره ات.
سلام/../ خوبی شما؟
از وقتی که زبانم سرخ و سرم سبز شده است،خیلی از باد می ترسم...

سلام اهارجونم.به جااوردی؟منم دیگه هما ببخشیددیرسرزدم اخه خیلی گرفتاری داشتم عزیزم عیدتم مبارک.مطالبت مثل همیشه قشنگ بودبازم بهم سربزن عزیزم.
امشب روی نیمکت تنهایی ام می نشینم...
چشم هایم پر از غوغای رها شدن است...
تنها خواهش دلم حضورت است در کنار من...
روی این نیمکت...
نه کلامی می خواهم...
نه نگاهی که مسحور کند مرا...
تنها صدای آرامش بخش یک نفس کافیست...
همین و بس...
امشب به احترام یک احساس چشم هایم را بستم و سکوت کردم...
شنیدی صدایش را ...
می بینم که ... عکسای عشقتو برداشتی!!!!
چون ترسیدم چشمش بزنی نه اینکه خوشگل ندیدی بخاطر اونه